مشارکت از دیدگاه نظریه‌پردازان علوم اجتماعی

از بعد جامعه شناختی ، مشارکت به معنی تعلق فرد در گروه و سهمی که در آن دارد؛ تلقی می‌گردد و همچنین به معنی شرکت فعالانه در گروه در جهت به ثمر رسانیدن یک فعالیت اجتماعی است. آلن بیرو می گوید: « مشارکت به معنای سهمی در چیزی یافتن و از آن سود بردن و یا در گروهی شرکت جستن و بنابراین با آن همکاری داشتن است. به همین دلیل از دیدگاه جامعه شناسی باید بین مشارکت به عنوان حالت یا وضع( امر شرکت کردن )و مشارکت به عنوان عمل و تعهد (عمل مشارکت) تمیز قائل شد.» (بیرو،۱۳۸۰: ۲۵۷). ازمنظر نظام‌مندی و کارکردی، مشارکت را« سازوکاری برای بقا، توسعه و تعالی نظام اجتماعی دانسته‌اند که توسعه نیافتن ساختارهای لازم برای مشارکت و نهادینه کردن آن به انقراض نظام اجتماعی و سقوط سیاسی آن می انجامد.» (مردوخی ،۱۳۷۳: ۱۷۱) پیتر اوکلی برای تعریف مشارکت به بیان سه تفسیر در خصوص مشارکت می پردازد که عبارتند از: مشارکت به عنوان سهم داشتن، سازماندهی وتوانمندسازی(دهقان وغفاری، ۱۳۸۴: ۶۹ ). سالیماعمر در تعریف مشارکت بر تأثیر نظام ارزشی جامعه در تعیین هدف تأکید می کند و می گوید:« فرآیند مشارکت، مداخله و کنترل مردم، بیشتر به تعیین آنچه از دیدگاه خود مردم یک زندگی بهتر را تشکیل می دهد منجر خواهد شد. در این صورت تصمیم های مربوط به اینکه چه چیزی یک زندگی بهتر را می سازد پیش از آنکه با آنچه مردم،  مقدس و مهم می شمارند منافات داشته باشد، نظام ارزشی آنان را منعکس می کند». همچنین مشارکت را می توان حرکت آگاهانه، فعال، آزاد و مسئولیت آوری دانست که برای تمشیت امور جامعه ضروری است(شادی طلب و کمالی، ۱۳۸۱: ۲۷).